شعر - هشتگ ها

― شاخه ی هم خون جدا مانده ی من آسمان تو چه رنگ ست امروز ؟ آفتابی ست هوا ٬ یا گرفته ست هنوز ؟ من درین گوشه که از دنیا بیرون ست ٬ آسما..

― در خوابهای کودکی ام هر شب طنین سوت قطاری از ایستگاه می گذرد دنباله ی قطار انگار هیچ گاه به پایان نمی رسد انگار بیش از هزار پنجره دارد ..

― موال و قرایت قصیده لشاعر لا اعرف اسمه مع الاسف عندی لأجل فراقکم آلام فعلی ما اعذل فیکم و الام..

― دل من دیر زمانی ست که می پندارد: « دوستی » نیز گلی ست مثل نیلوفر و ناز ، ساقه ترد ظریفی دارد بی گمان سنگدل است آن که روا می دارد جان این س..

― کاش بر ساحل رودی خاموش عطر مرموز گیاهی بودم چو بر آنجا گذرت می افتاد بسراپای تو لب می سودم کاش چون نای شبان می خواندم بنوای دل ..

― دکلمه عاشقانه از آلبوم زمزمه های دل..

― عشق من، از من گذشتی خوش گذر بعد از این حتی تو اسمم را نبر... با صدای علی اکبر غلامی (ع.آرام)..

― رفته بودم سر حوض تا ببینم شاید ، عکس تنهایی خود را در آب ، آب در حوض نبود . ماهیان می گفتند: « هیچ تقصیر درختان نیست.» ظهر دم کرده تابست..

― تو را می خواهم و دانم که هرگز به کام دل در آغوشت نگیرم تویی آن آسمان صاف و روشن من این کنج قفس مرغی اسیرم ز پشت میله های سرد تیره ن..

― باران! / شتاب کن / دلتنگی ام هنوز / در هفت لای بی نفس سینه مانده است..

― گاهی گمان نمیکنی ولی خوب میشود گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود گاهی بساط عیش خودش جور میشود گاهی دگر تهیه بدستور میشود گه جور میشود خو..

― وبلاگ ..

― تو را من چشم در راهم شبا هنگام که می گیرند در شاخ «تلاجن» سایه ها رنگ سیاهی وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم؛ تو را من چشم در راهم. شبا ..

― گر چه دوری می کنم بی صبر و آرامم هنوز می نمایم اینچنین وحشی ولی رامم هنوز باورش می آید از من دعوی وارستگی خود نمی داند که چون آورده در د..

― سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت سرها در گریبان است. کسی سربر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را نگه جز پیش پا را دید نتواند که ره تار..

― ما قصه ی دل جز به بر یار نبردیم و ز یار شکایت سوی اغیار نبردیم معلوم نشد صدق دل و سر محبت تا این سر سودازده بر دار نبردیم ما را چه غم سو..

― خلوتی کو که خیالات تو انجا ببرم دیده بر بندم و دل را به تماشا ببرم قصه امرا به کدام آینه فریاد کنم شهر خود را به سر راه کی آباد کنم با..

― شعر بسیار زیبا برای روز مادر..

― عید آمد و ما خانه ی خود را نتکاندیم گردی نستردیم و غباری نستاندیم دیدیم که در کسوت بخت آمده نوروز از بیدلی آن را زدر خانه برآندیم هر جا ..

― پر کن پیاله را کاین آب آتشین دیریست ره به حال خرابم نمی برد این جام ها که در پی هم می شوند دریای آتش است که ریزم به کام خویش گردآب می ر..

― مرگ من روزی فرا خواهد رسید : در بهاری روشن از امواج نور در زمستانی غبارآلود و دور یا خزانی خالی از فریاد و شور مرگ من روزی فرا خو..