Koodakane - کانالها

― یه روز گرم تابستون...حسن نشست تو ایون...هوا گرم و آفتاب بود...مامان تو خونه خواب بود...صدا زدش مامان جون...می بری من رو بیرون..

― جشن تولد کپلی بود و پدر و مادر خونه رو تزیین کرده بودن و به بچه ها گفتن بریم شمع و کیک و بادکنک بخریم اولی گفت..

― رشید و زیبا اسب ترکمن می چرخد آرام توی دشت و دمن توی آلاچیق در دل صحرا...لالایی بسیار زیبای ترکمنی ماه و آلاچیق..

― فصل زمستون شده بود... برگ درختا ریخته بود. دیگه گلی نمونده بود... .یه دسته ابر از راه رسید ... بارون اومد برفی بارید. .حسنی ما تو خونه... می ش..

― اتل متل توتوله. ..نظمو بدون چه جوره...نه مشکله نه آسون...حالا میگم براتون...هر جا که نظم نباشهحالا از هم می پاشه...حواستو بکن جمهمیشه باش منظم..

― یک دو سه...یک دوسه...حسنی کجاست؟...تو مدرسهشگرد ممتاری شده...چه بچه ی نازی شده...اگرچه اون بازیگوشهاما زرنگ و باهوشه..

― حسنی کجاست ؟..تو باغچه علفا رو درمیاره...باباش می خواد تو باغچه سبزه و گل بکاره...بابای حسن تند و تند بیل می زنه توی خاک... سنگا رو در میاره ب..

― لالالالایی خوابش برده بودخواب زیبایش یک پرنده بودرقصان پرکشیده بود توی آسمون...تا بگیرمش زود رفته بود..

― صبح وقتی می چکد...عکس گنجشکان در آب...باز می افتد به ماه...روی ماه آفتاب...سایه ها پر می کنند...خلوت هر کوچه را...با هیا هو می روند...از مسیر کوچه..

― چهار فصل خدا قشنگ و زیباست...هر کدومشون مثل یه رویاست...یکی سبزه و بعد می شه تابستون...یکی طلایی، بعدشم زمستون...آهای آهای بهاره! بهاره باز د..

― کی بود یکی نبود...زیر گنبد کبودتوی دنیای بزرگ آبگیر کوچکی بود...توی آبگیر می تابید ...خورشید گرم و قشنگ..

― تو آسمون بی کران هزار هزار ستارهستاره ها با چشماشون به ما می دن اشاره...آروم میاد به یادمون یه جای آشناییمادر بزرگ مهربون با قصه و لالایی..

― قلک سفالی ام دگر غرق سکه است و اسکناس...می شود چه چیزها خرید دفتر و خوراکی و لباس...تا که بشکند به دست من می کشد مرا به سوی خود...یعنی ای پسر ر..

― آموزش اسامی حیوانات به کودکان این قسمت : اسب آبی..

― همسایه ما مردیستفهمیده و دانشمند..در سیبنه ی او دانش ...بر چهره ی او لبخند...بسیار خوش اخلاق است...هرچند که غم دارد..

― اتل متل توتوله وقتی حسن کوچوله... پاشو گذاشت تو دنیا... دنیای زیبای ما.. کوچک و فسقلی بود.. ریزه و قلقلی بود..

― شعر و ترانه کودکانه -- مداد آبی..

― وقتی که میوه می خوریم... پوستاشو می ریزم کجا؟... تو بشقاب میوه خوری یا توی سطل آشغالا... هیشکی نمی خواد ببینه... اسباب بازی یا که لباس کتاب..

― ترانه شاد کودکانه--عروسک قشنگ من..

― ترانه شاد کودکانه - شاپرک..

― اتل متل توتوله...بگم حسن کوچوله...تو کتابا نوشته...دروغگویی چه زشتهاتل متل توتوله بگم حسن کوچولهچوپانی بود دروغگو...دروغگو بود و هالواز گل ..